داستان خالی شدن در خاله

داستان خالی شدن در خاله

داستان خالی شدن در خاله

داستان خالی شدن در خاله

داستان خالی شدن در خاله

داستان خالی شدن در خاله
داستان خالی شدن در خاله
پشتیبانی توسط Hacker M.T
Hacker M.T سفارش هک @MT_Public
موضوعات
آرشیو
پشتيباني آنلاين
آمار
نویسندگان
نظرسنجي
جستجو
جدید ترین مطالب
امکانات جانبی
تبلیغات
داستان خالی شدن در خاله

داستان خالی شدن در خاله

سکس با خاله سکسی

 

این یک داستان است نه خاطره
با صدای روح خراش نون خشکیه از بلندگو یکی از هشتاد میلیون سیاه بخت
بیدار شدم، کیرمو حواله خواهر و مادرش کردم، چرا منو از امن ترین و بهترین سرپناهم بیرون کرده، مدت های مدیدی بود که خواب را جایگزین زندگی واقعی کرده بودم و در بیداری خواب بودم، کم کم چشام سنگین شد و ذهنم یه سوژه برای چندین ساعت خلسه و تداعی پیدا کرده بود، خواهرشو تو خواب چند روش سامورایی کردم، به مادرش که رسیدم کسی ژولیده با پشمای شبیه به پشم گوسپند و نیش خندی شیطانی و چمانی با حالت درنده وار، قبل از هر عملی سریع دو زانویش را دور پاهایم گذاشت و دستامو در حالتی که به پشت دارز شده بودم قفل کرد، کیرم انگار داخل کاکتوس شد بود قبل از اینکه دادم بلند شه دست چرکین و پینه بسته اش را که بوی دود میداد دم دهانم گذاشت، پشمان کسش مثل خزه رشد کردند و به آرامی تمام وجودم را می بلعید دیگه نمیتونستم نفس بکشم که با صدای؛ های سجاد چته از خواب پریدم
زندگی کم کم خوابم رو هم ازم میگرفت
با کوفتگی از کردن کس دندان دار مادر نون خشکی محله از تختم بلند شدم و به کرامت هم خونگیم گفتم بی شرف بعد چند سال یه بار به درد خوردی
خودم رو با زحمت از تخت جدا کردم و شیر کاکائو کرامت که آماده خوردن بود رو سر کشیدم و بستی تریاک که از بزم دیشب نوابغ دانشگاه چمران مونده بود رو دود کردم تا از اون حال تخمی رها شدم با لباس ها رفتم داخل حمام و کرامت را از زیر دوش حل دادم کنار، دادش دراومد که شیرم رو خوردی حالا هم میخوای بکنیم؟!
گفتم مال خوبی نیستی وگرنه الان داشتی کاسبی میکردی
با کس گفتن ها همیشگی حمام کردیم و یه تیپ خفن زدیم و از خونه بیرون رفتیم، طبق معمول مسیرمون همجا بود الا دانشگاه
خاله روی عادت همیشگی زنگم زد و گفت شام اینجایی، میرضم و مهمون دارم و بهونه های دیگه هم پذیرفته نیست دیدم که چاره ای نیست قبول کردم
وارد خونه که شدم خاله طبق معمول شروع کرد به قربون صدقه رفتنم
به خدا که تو با این کت شلوار مشکی اسپرتت و قد بلندت، چشمای عسلیت هیکل ورزشکاریت و …اگر یه خورده تلاش کنی یه آدم معروف میشی.
خاله یه جوری قربون صدقم میری انگار مامان بزرگی، همسنیم ها. خوشم نمیاد اینجور قربون صدقم میری، بعدم چرا انقدر خودتو اذیت میکنی این همه تشریفات و آرایش اگه کسی ندونه فکر میکنه جاریت اومده میخوای روشو کم کنی
این چه حرفیه عزیزم خو تو داخل این شهر غریبی مامانت نمیگه هوای پسرمو نداشتی، بعدشم گور پدر جاری فقط خودت و دیگه هیچ. میخوام وقتی میای پیشم هچی کم برات نزارم، این تاپ و شلوار رو از ترکیه خریدم برای شوهر الاغمم نمیپوشم چه برسه به جاری گور به گوری
میگم خاله این شوهرت بیست چهاری ماموریته، یعنی در ماه نباید نصفشو خونه باشه
اسمشو نیار وقت به این خوبی رو خراب نکن ، نه قیافه داره نه شعور نه معرفت
اینا رو بایستی موقع بله گفتن یادت میومد هرچی تو سرمون زدیم کور مال ثروتش شدید، این کاخ و ماشین زندگی نمیشن ولی کی گوش داد به من، همتون کور و کر ثروتش شدید، قیافه عنشم براتون بردپیت شده بود

این حرفای همیشگیمون بود که خالم بایستی از هر طریقی یک ساعتی از شوهرش بگه، واقعا این مردمو درک نمیکنم همه چیزشون رو برای پول میفروشن فکر بعدشو نمیکنن که اگر به اون پوله رسیدن زندگی چیزای مهمتری هم داره که خودشون رو به رخ میکشن و نداشتنشون جایگزینی نداره.
دیگه آخرای شب شده بود میخواستم برم که خالم طبق معمول مانع شد و این بار واقعا هر بهونه ای آوردم حریف نشدم، خونه خاله بودن وقتی از چند ساعت رد میشد دیگه قابل تحمل نبود و میخواستم فرار کنم حتی چند باری بدون خداحافظی به بهونه های مختلف میرفتم که برگردم و دیگه برگشتی در کار نبود ولی خاله دیگه من رو خوب بلد بود و گولم رو نمیخورد، همه تلاششو میکرد که خوش بهم بگذره از مشروب و رقص تا صحبت کردن از رابطه هام ولی خاله نمیدونست که من از داخل خرابم و این چیزا دیگه مثل تکرار یک فیلم ملال آورن برام ولی کو گوش شنوا
دیگه ساعت ۲ شده بود و اخرین سکانس خاله یعنی فیلم ترکیه ای که خاله مینا همراه با پخش برام تحلیل روابط میذاشت هم روبه پایان بود و وقت خواب
ودکای روسی خاله کلمو داغ کرده بود و کم کم داشتم خمار تریاک میشدم این اواخر به جز خواب پناهگاه دومم افیون شده بود و تا مرز اعتیاد پیش رفته بودم حالت عادی فقط کسل میشدم ولی با اون ودکای لعنتی خاله کامل خمار شده بودم، یه نصف قرص متادون رو از جیب کتم در آوردم و بالا انداختم
با اون حال تخمیم بایستی حتما به تحلیل های خاله هم فید بک میدادم.

خاله خاله من خوشکل ترم یا این فلان بازیگر فیلم ببین اینا با هزارتا عمل سینه و باسنشون رو اینطور کردن ولی من طبیعی چه رو فرمم باسنم شبیه به جنیفر لوپزه چشامم بدون لنز مثل چشای خودت عسلیه، نگاه به کمرم کن
با تو ام میگم نگاه کن، بلند شد و با اون نصف لباساش یه چرخی جلوم زد

به به خاله واقعا عالی همچیزت تکه ( این حرفای خاله رو میزاشتم پای مستیش)
مقداری به حرفاش گوش میدادم که وقتی بازخورد میخواد یه کسی پرتاپ کنم که متهم به بی توجهی نشم
هنوز قرص اثر نکرده بود و بدنم درد خماری گرفته بود که گفتم خاله به خدا بدن درد دارم بزار من برم، راسی لباس خوابمم که نیاوردم، لباس های شوهر الدنگتم برا من کوچیکن، خاله برای هر درخواست من یه پیشنهاد سریع میداد که به هدفش که تا اون شب برای من هیچوقت آشکار نشده بود، نزدیک تر بشه، رفت یه شلوارک گشاد آورد برام، گفت اینو بپوش پیرهن نمیخوای
منم که از مستی و خماری و اینکه دیگه مطمئن شده بودم امشب هیج راه فراری ندارم جز پناه بردن به خواب، رفتم تو اتاق و لباسامو درآوردم و شلوارک
گشاد گل گلی رو پوشیدم خواستم برم سمت یه گوشه اتاق دارز بکشم که دیدم خاله داخل چهارچوب دره
خاله ناسلامتی داشتم لباس عوض میکردم ها، به خدا تو نباید حتی شربت سرماخوردگی الکل دار بخوری
(خاله از قبل برنامه ریزی هاشو کرده بود یا در لحظه نقشه میریخت)
مگه نگفتی بدن درد دارم بیا تو اتاق خودم تا علاجت کنم
من احمق هم جوری پشت سرش رفتم که انگار خاله دکتره و الان آمپولی سرمی بهم میزنه،
خاله همیشه داخل اتاقت شمع روشنه؟!؟
بیا دراز شو رو تخت فضولیش به تو نیومده
منم فقط میخواستم از خاله سریع تر خلاص بشم و بخوابم ترجیح دادم دیگه باهاش وارد بحث نشم که تا سر صبح نمیزاره بخوابم، سریع دراز شدم رو تخت دو نفرش با ریزش مایعی داخل کمرم یه تکونی خوردم که خاله گفت برا ماساژه، خاله ترک عادت کرد و نزاشت من هیچ جوابی بدم و شروع کرد مالیدن کمرم
خاله عزیزم داری نوازشم میکنی یا ماساژ میدی؟
خاله فقط حرف نزن بزار کارمو بکنم
خاله از کش شلوارک دستاشو میکشید تا پشت گردنم و هر بار که این کارو میکرد چند سانت شلوارکمو میداد عقب و از شونه هام انگشتاشو میرسوند تا روی بالای قفسه سینه ام، قرص اثرشو کرده بود و من دوفازه شده بودم با تاریکی اتاق خاله و نور شمع ها و ترکیب ماساژ خاله کمی وارد خلسه شده بودم
خاله خیلی آروم داشت بدنمو فتح میکردم ولی من هیچ حسی به جز ماساژ نداشتم بعد از چند دقیقه شلوارم اومده بود وسط کونم ولی من همچنان متوجه هدف خاله نشده بودم که یکدفعه خاله شلوارکمو کشید تا روی قوزک پام، کمی به خودم اومدم گفتم خالهههه، حرفم برید گفت خاله و درد بزار کارمو بکنم، حرص و عصبانیت توی صدای خاله منو از منگی الکل افیون بیرون کشید و دنیای مبهم دیگری در ذهنم باز کرد که هیچ چیزش برایم آشنا نبود
تصمیم به سکوت گرفتم یا بهتر بگم حرفی برای گفتن نداشتم، خاله نشست روی کونم که کل بدنم گر گرفت، و کیرم که کامل خواب بود به یک باره قد علم کرد، کونم رو جمع کردم و از شدت تعجب اتصال کس و کون لخت خاله با کونم، دنیای ناشناخته برایم بشدت مبهم تر شد و حتی کمی ترسیدم و حالا شهوت هم به این احساس اضافه شده بود، هیج درکی از این لحظه و حس نداشتم و به سکوت خودم ادامه دادم چون سیخ شدن کیرم منو هم شریک جرم کرده بود.
خاله بدون هیج حرفی ادامه ماساژش رو میداد انگار همه چیز عادیه، کون روغنیش رو سر داد روی پاهام و ماساژ رو متمرکز کرد روی کونم کم کم تا زیر تخمام رو ماساژ میداد من که اسیر شرم عیان شدن کیر شق شده و شهوت سربه فلک کشیده شده بودم اگر میخواستم هم نمیتوانستم اعتراضی کنم
خاله از سکوت من نهایت استفاده رو میکرد و وسعت کارش رو به تخمام رسونده بود، در خرابه ذهنم با سرعت زیاد همه کارهای خاله ام تا ۱۰ سال گذشته جلوی چشام مرور میشدن و تازه دلیل حرکاتشو درک میکردم و این تصاویر باعث افزایش شهوت و حرکات ضربه مانند کیرم که روی تشک قفل شده بود، میشد به یکباره خیس شدن تخمام داخل دهان خاله و لمس شدن ممه هاش روی پاهام باعث صدای ناخواسته آخ از دهان من شد
خاله من در حال خوردن تخمام بود که با یک دست کیرمو سفت گرفت ولی از حرکات ناشیانه معلوم بود قدرت عملیات داخل اون حالت رو نداره
که من به آرامی شروع به چرخیدن کردم و خاله از روم بلند شد و اجازه چرخیدن داد، هیچ حرفی بین ما رد بدل نمیشد، سکوت محض چرخش نور و سایه های شمع روی بدن خاله افکار دیگری داخل ذهنم قطار کرد
و حرفای چند ساعت پیش خاله در این سکوت در فکرم بلند بلند بیان میشدن
کون من مثل کون جنفیر لوپزه، بدنم سکسیه، این حرفا در ذهنم و تصویر جلویم در حال پخش زنده بود، تازه من برای اولین بار با دید سکسی به خاله خودم نگاه میکردم و غرق حرفای خاله بودم و میفهمیدمشون. کیرم بدون هیچ آماده سازی تا حلق، خاله بلعیدش،بدون هیچ اختیار کمرم رو بلند کردم و موهاشو چنگ زدم بعد از چند لحظه دست بردم سمت کون خاله و با کشیدنش سمت خودم منظورمو رسوندم که خاله برعکس شد و کونشو داد جلوی صورتم، داراز شدم و کسش رو جلوی صورتم تنظیم کردم، دستامو دور پاهاش حلقه کردم و دو طرف کونشو چنگ زدم و زبونمو یه جرخش ماهرانه داخل کسش دادم صدای خاله با آیی بلندی شروع شد، چند لحظه مکس کردن و مبهوت س و کون فوق سکسی خاله شدم، زبونمو بالا پایین کشیدم و بعد چند بار کامل فرو میکردم و میچرخوندم، جوی اب خاله جاری شده بود کس شیو شده با بوی عطرش نشون از آمادگی قبلی میداد، خاله خیلی حرفه ای کیرمو تا ته حلق فرو میکرد دیگه نزدیک ارضا بودم که بلند شدم و خاله رو داگی کردم با کمی بازی دادن کیرم دم کسش آروم فرو کردم، صدای جیغ از شهوتش، شهوتم رو به نهایت رسوند. با توان کیرمو داخل کس تنگ خاله می کردم و صدای تلنبه ها آهنگ اتاق شاعرانه خاله رو تکمیل می کرد، بعد چندین تلنبه محکم موهاشو کشیدم سمت خودن که دستاشو از رو تخت بلند کرد و من دستامو دور ممه های سفت و خوش فرمش حلقه کردم و با کم وجودم آبمو داخل کسش خالی کردم و همون حالت روش دراز شدم، انگار همه هستیم با آبم داخل کس تنگش خالی شده
اون شب بدون حتی یک کلمه صحبت به پایان رسید
صبح که از خواب کنار خاله لخت بیدار شدم بیشتر از همیشه نیاز به فرار کردن و گم شدن داخل خواب هام داشتم، چشامو بستم به امید چند ساعتی از این دنیا خلاص شدن اما صدای نون خشکیه تمام تلاشم رو به باد داد
انگار این صدای لعنتی که فقط توی خوزستان ازش پیدا میشه مامور عذاب من شده
پایان




تعداد بازديد : 666
پنج شنبه 16 تير 1401 ساعت: 18:42
نویسنده:
نظرات()
می پسندم نمی پسندم
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:







درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
تبادل لینک هوشمند
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
خبرنامه
آخرین نظرات کاربران